مقاله پیش رو با کمک آقای حسن صالحی و سایر اساتید فلسفه، از نگاه فلسفی علم و دانش و تفاوتها و شباهتهای آن را بررسی خواهد کرد.
تفاوتها و شباهتهای علم و دانش
در ابتدا لازم به ذکر است که بحث در مورد علم و دانش منحصرا وظیفه عالمِ علمِ عقلی است و یا با چشمپوشی وظیفهی لغتدانان است که متاسفانه در بسیاری از مجامع علمی هر کسی به خود اجازه اظهار نظر در مورد این مهم را داده است. زمانیکه فردی از اَشکال صحبت میکند، در ابتدا از او سوال میشود که آیا دانش هندسه دارد یا خیر. اما این سوال در مورد کسانی که در رابطه با علم و دانش صحبت کردهاند پرسیده نمیشود که خود جای اشکال بر کل آن رساله علمی یا کتاب دارد.
همانطور که در ادامه میآید، چون بنای ساختار فکری غرب به دانشهای تجربی است، پس اگر هر صحبتی در مورد علم یا دانش شود، تجربی بوده و به خود این اجازه را میدهند که بدون خمیرمایه علمی در مورد این قضیه صحبت کنند. اما از نگاه شرق و فلسفه شرق، درک دانش را منحصرا وظیفه علوم عقلی دانسته و در کتب فلسفه در باب «عقل و عاقل و معقول» و در کتب علم النفسی، در «بررسی قوا» مطرح میکنند و این روش غیر از روش تجربی غرب است و با داشتن گزارههای عقلی و منطقی، قویتر و کم خدشهتر میباشد.
برای ورود به توضیحات نیاز است تا معانی الفاظی که در ادامه میآید مطرح گردد، در ابتدا باید گفته شود که در کتب اصلی فلسفی از لفظ علم استفاده میشود، علم یک مشترک لفظی بین دو معنا است که در فارسی یکی به معنای دانش و دیگری به معنای دانایی است.
دانایی اعم از دانش است؛ به عنوان مثال، زمانی که ما به وجود یک پشه در اتاق علم یا دانایی پیدا میکنیم، ما به ازای آن در خارج دانشی وجود ندارد. به عنوان مثال دانش وجود پشه در اتاق!
دانش در نگاه غرب، منحصر به دانش تجربی است و چیزی که از راه تجربه اثبات نشود مردود است؛ اما از نگاه شرق بهخصوص حکمت اسلامی، دانش به سه دستهی عقلی ، نقلی و تجربی تقسیم میگردد.
در تعریف علم به معنای دانایی، نزد حکمای اسلامی میخوانیم که «علم الشئ بالشئ، هو حصول المعلوم للعالم» یعنی علم یک موجود به چیزی، حضور یا حصول آن معلوم خارجی نزد عالم است. به عبارت دیگر، یک عالم زمانی به چیزی علم پیدا میکند که آن چیز نزد او در ذهنش حاضر گردد و به او اتحاد عاقل و معقول میگویند. در این حالت محال است آن چیزی که در ذهن صورت گرفته، چیز اشتباه یا غیر خارج باشد؛ چرا که همان معلوم خارجی به خودی خود در ذهن عالم حاضر شده و تمامی شک و شبهات را رفع کرده است.
اما بنیان فلسفه و نگاه غرب به علم، نگاه شکی است، به اینصورت که به تمام آنچه که در ذهن اتفاق میافتد مظنون است و اشکالات بسیاری از طرف فلسفه اسلامی به این نظر وارده شده است.
فردی که میتواند تعقل کند و دانایی کسب نماید نیاز به قوه مدرکه دارد، این قوه مدرکه چهار گزاره حس، خیال، عقل و شهود را درک میکند. دو گزاره اول در انسان و حیوان مشترک است؛ حیوانات توانایی حس و خیال دارند. اما دوگزاره دیگر مخصوص به انسان و موجودات عوالم دیگر است.
مُدرَک باید دارای نفس باشد و موجودی که خالی از نفس است، هیچگاه نمیتواند چیزی را درک کند و تنها رفتار ماشینگونه دارد؛ غیر از حیوانات و انسانها که دارای نفس هستند، جمادات و اجسام، خالی از نفس میباشند؛ پس هیچگاه نمیتوانند درک کنند و تعقل نمایند. به عنوان مثال چیزی که به اسم هوش مصنوعی مطرح است یکسری رفتارها و عکس العملهای پیشبینی شدهای است که در یک جسم طراحی میگردد؛ حال این جسم یا ابتدایی میباشد، همانند تغییر یک آبراهه که واکنش آب به این تغییر، تغییر در مسیر حرکت است و یا بسیار پیچیده همانند آنچه که به عنوان هوش مصنوعی ادعا شده و در آینده خواهد آمد. این موجود هرچقدر هم که پیچیده و هوشمند عمل کند، در تقابل با موجودات، اجسام و کنشهای محیط پیرامون خود خالی از قوه مدرکه و خالیتر از علم و دانایی است.
در نگاه علم النفس و فلسفه، قوه مُدرَکه تنها در موجوداتی است که داری نفس مجرد و غیر مادی هستند، پس آدمی زمانی میتواند ادعا کند موجودی ساخته که دانایی پذیر است که برای آن موجود نفس ساخته باشد. در علوم عقلی ساختن نفس توسط انسان نیز امر محال و غیر قابل دسترسی است. پس همانگونه که گفته شد، انسان نمیتواند موجودی دارای قوه تعقل بسازد.
منابع
- کتاب نهایه الحکمه تعلیق غلامرضا فیاضی، جلد چهارم، صفحه ۹۱۷ تا ۱۰۳۱
- علم النفس فلسفی استاد فیاضی به قلم یوسفی، باب قوا