در بخشی از کتاب متون نثر ساده قسمتی از سخنرانی مارک لوتر کینگ که برخلاف عنوان کتاب نثر سختی هم داشت رو نیاز بود ترجمه کنم که با توجه به نبود منبع مناسب و زمانی که روی ترجمه گذاشتیم و جالب بودن متن و آشنایی من با این شخصیت که قبلا فقط اسمش رو شنیده بودم و شاید استفاده ثانویه توسط دانشجویان زبان انگلیسی اون رو منتشر میکنیم.
با توجه به متن سنگین این سخنرانی، هدف اصلی تلاش بر انتقال مفهوم بوده و این ترجمه تحت الفظی و کلمه به کلمه نیست و روانسازی و تصحیح روی اون صورت گرفته است.
مارتین لوتر کینگ یا مارتین لوتر کینگ جونیور، به (انگلیسی:.Martin Luther King, Jr) که در ۱۵ ژانویه ۱۹۲۹ متولد شد رهبر سیاهپوست جنبش حقوق مدنی ایالات متحده آمریکا بودهاست.
وی در یک خانوادهٔ متوسط در آتلانتا جورجیا به دنیا آمد. پدر و پدربزرگ وی از رهبران فرقهٔ باپتیست (تعمیدگرا) بودند و همین تمایلات مذهبی موجب ادامه تحصیل وی در رشتهٔ علوم دینی شد.
در پی بازداشت رزا پارکس، زن سیاهپوستی که با بلند نشدن از روی صندلی یک اتوبوس عمومی برای یک سفیدپوست زندانی شد، کینگ جوان رهبری جنبش تحریم سیاهپوستان را برعهده گرفت و بهعنوان یک فعال مبارزه با تبعیض نژادی در سرتاسر ایالات متحده آمریکا شهرت یافت. در سال ۱۹۵۷ به همراه ۶۰ رهبر سیاهپوست دیگر سازمانی را بنیان گذاشت که بعدها به کنفرانس رهبران مسیحی جنوب شناخته شد. وی در مبارزه علیه نژادپرستی از تعالیم مسیح، آبراهام لینکلن و مهاتما گاندی پیروی میکرد.
مارتین لوتر کینگ در سال ۱۹۶۳ بهعنوان مرد سال ازسوی مجله تایم برگزیده شد و در سال ۱۹۶۴ بهعنوان جوانترین فرد جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. اوج فعالیتهای مبارزاتی مارتین لوتر کینگ در دههٔ ۱۹۶۰ و برای تصویب قانون حقوق مدنی بود. وی در سال ۱۹۶۳ در گردهمایی بزرگ طرفداران تساوی حقوق سیاهان که دربرابر بنای یادبود آبراهام لینکلن در واشینگتن دیسی برگزار شد، معروفترین سخنرانی خود را بهنام «رؤیایی دارم» انجام داد که از مهمترین سخنرانیها در تاریخ آمریکا بهشمار میآید. دکتر لوتر کینگ در این سخنرانی، که در آن عبارت «رؤیایی دارم» تکرار میشد، دربارهٔ آرزوی خود سخن گفت و ابراز امیدواری کرد که زمانی آمریکا طبق مرام و آرمان خویش زندگی کند و تحقق مساوات و برابری ذاتی انسانها را به چشم ببیند.
ترجمه سخنرانی مارتین لوتر کینگ درباره ویتنام
من یک کشیش هستم. از این نظر فکر میکنم انتخاب ویتنام از دید اخلاقی به خاطر هفت دلیلی که دارم تعجب برانگیز نیست. پیوند آشکاری بین جنگ در ویتنام و تلاشی که من و دیگران در آمریکا آغاز کردیم وجود دارد. چند سال پیش نقطهای درخشان در آن تلاشها هویدا شد. بهخاطر برنامه مبارزه با فقر، بهنظر امیدی واقعی در سیاه و سفید برای فقرا پدیدار شده بود. تجربههای جدید، امیدهای بزرگ و آغازهای مجددی وجود داشتند. سپس مقدمه در ویتنام فرا رسید. بعد از شروع جنگ بود که من با چشمانم تو خالی شدن این برنامه را دیدم. انگار این یک بازیچه سیاسی دیگر است در دستان جامعهای که بر اثر جنگ دیوانه شده است. تا زمانی که آمریکا سرگرم مکندههای ویرانگر و شیطانیای مثل ویتنام بود که به بلعیدن نیروی انسانی و مهارتها و پولهای آمریکا ادامهمیداد، میدانستم که هیچگاه مبالغ یا انرژی لازم را برای بهبود وضعیت معیشتی فقرایش سرمایهگذاری نخواهد کرد. بنابراین من بیشتر و بیشتر مجاب میشدم که جنگ را بهعنوان دشمن فقرا ببینم و به همان عنوان هم به آن حمله کنم.
آنزمانی که فهمیدم کار جنگ بسیار فراتر از نابود کردن امید فقرا در وطن است، شاید واقعیت غمانگیزی را حس کردم. پسرها، برادرها و شوهران افراد فقیر به نسبتی بسیار بیشتر از باقی جمعیت برای جنگیدن و کشتهشدن به جنگ فرستاده میشدند. ما مردان جوان سیاهپوستی را که به دست جامعه خودمان ناتوان شدهاند را میگرفتیم و آنها را به هشت هزار مایل دورتر میفرستادیم تا وجود آزادیهایی را در آسیای جنوب شرقی تضمین کنند که در جنوب غربی جورجیا و هارلم شرقی هنوز نیافته بودند. بارها به تماشای پسران سیاهپوست و سفیدپوست بر روی صفحه تلویزیون نشستهایم. آنها برای ملتی که نتوانسته آنان را کنار هم در یک مدرسه جمع کند، میکشند و کشته میشوند. ما آنان را در حالت وحشیانه و ظالمانه در به آتش کشیدن کلبهها در روستایی فقیر تماشا میکنیم. اما درمییابیم که زیستن آنها در یک کوچه در شهر شیکاگو غیرممکن است. من نمیتوانم در برابر این فریب و بازیدادن بیرحمانهی فقرا سکوت کنم.
دلیل سوم من عمیقتر است. این دلیل از تجربه من در زاغههای شمال در سه سال گذشته و بهویژه در سه تابستان گذشته برمیگردد. در حالی که در میان مردان جوان درمانده و خشمگین راه میرفتم و به آنها میگفتم که کوکتل مولوتف و اسلحه مشکلات را حل نخواهد کرد. من تمام تلاشم را انجام دادم تا عمیقترین احساس همدردیام را به آنها ابراز کنم. در عین حال این باور را داشتم که تحولات اجتماعی معنادار با رفتارهای عاری از خشونت بهدست میآیند. اما آنها این سوال خوب را از من میپرسند که پس ویتنام چطور؟ آنها میپرسیدند آیا ملت ما از خشونت بیش از اندازه برای حل مشکلاتش و به واقعیت تبدیل کردن تغییراتی که بهدنبالش بوده استفاده نکرده است؟ این سوال درستی بود. من فهمیدم پیش از اینکه به صراحت با بزرگترین تغذیهکننده خشونت در جهان یعنی دولت خودم سخن نگفتهام، نمیتوانم صدایم را در مقابل خشونت ستمدیدگان در زاغهها بلند کنم. بهخاطر آن مردان جوان، بهخاطر دولت، بهخاطر صدها و هزاران نفر که زیر خشونت ما به خود میلرزند، نمیتوانم سکوت کنم.
برای کسانی که میپرسند مگر تو رهبر جنبش حقوق شهروندی نیستی؟ و با این سوال قصد دارند مرا از جنبش صلح دور کنند، من این پاسخ را هم دارم. در سال ۱۹۵۷ زمانی که جمعی از ما کنفرانس راهبری مسیحی را شکل دادیم عبارت برای نجات روح آمریکا را بهعنوان شعارمان انتخاب کردیم. ما متقاعد شده بودیم که نمیتوانیم نگاهمان را تنها به برخی از حقوق مشخص مردم سیاهپوست محدود کنیم؛ ما بر این باور بودیم که مادامی که از نوادگان بردههای آمریکا که گرفتار آن هستیم آزاد نشویم، نمیتوان خود آمریکا را آزاد کرد. ما بهنوعی با لانگستن هیوز، این شاعر سیاه اهل هارلم، موافق بودیم که پیشتر این شعر را سروده بود.
آه، آری، این را صریح میگویم،
آمریکا هیچگاه آمریکای من نبود،
اما این قسم را یاد میکنم،
که آمریکا برقرار خواهد بود!
اکنون باید همچون روز روشن باشد. اگر کسی امروز ذرهای نگرانی برای تمامیت و حیات آمریکا داشته باشد، نمیتواند جنگ حاضر را نادیده بگیرد. اگر روح آمریکا اینچنین کاملا مسموم شده است، در کالبدشکافی جسد آن باید نشان ویتنام را جست. تا زمانی که ما امید انسانها را در سراسر جهان نابود میکنیم، بههیچ وجه نمیتوان آمریکا را نجات داد. از این روست که معتقدان به آن شعار آمریکا برقرار خواهد بود در این جمع راه اعتراض و مخالفت با جنگ را انتخاب میکنند و برای پیشرفت سرزمینمان تلاش میکنند.
شاید بار چنین تعهدی نسبت به حیات و بهزیستی آمریکا کافی نبود که بار مسئولیتی دیگر نیز در سال ۱۹۵۴ بر دوش من نهاده شد. نمیتوانم فراموش کنم که جایزه صلح نوبل یک تعهد نیز بود؛ تعهدی به کوشیدن سختتر در مقایسه با تمام تلاشهای قبلی من در جهت برادری انسانها. این ندایی است که من را به فرای تعلقات ملی و میهنی میبرد.
متن اصلی سخنرانی لوتر کینگ درباره ویتنام
Since I am a preacher by calling, I suppose it is not surprising that I have seven major reasons for bringing Vietnam into the field of my moral vision. There is at the outset a very obvious and almost facile connection between the war in Vietnam and the struggle I and others have been waging in America. A few years ago there was a shining moment in that struggle. It seemed as if there was a real promise of hope for the poor, both black and white, through the poverty program. There were experiments, hopes, new beginnings. Then came the buildup in Vietnam, and I watched this program broken and eviscerated as if it were some idle political plaything on a society gone mad on war. And I knew that America would never invest the necessary funds or energies in rehabilitation of its poor so long as adventures like Vietnam continued to draw men and skills and money like some demonic, destructive suction tube. So I was increasingly compelled to see the war as an enemy of the poor and to attack it as such.
Perhaps a more tragic recognition of reality took place when it became clear to me that the war was doing far more than devastating the hopes of the poor at home. It was sending their sons and their brothers and their husbands to fight and to die in extraordinarily high proportions relative to the rest of the population. We were taking the black young men who had been crippled by our society and sending them eight thousand miles away to guarantee liberties in Southeast Asia which they had not found in southwest Georgia and East Harlem. So we have been repeatedly faced with the cruel irony of watching Negro and white boys on TV screens as they kill and die together for a nation that has been unable to seat them together in the same schools. So we watch them in brutal solidarity burning the huts of a poor village, but we realize that they would hardly live on the same block in Chicago. I could not be silent in the face of such cruel manipulation of the poor.
My third reason moves to an even deeper level of awareness, for it grows out of my experience in the ghettos of the North over the last three years, especially the last three summers. As I have walked among the desperate, rejected, and angry young men, I have told them that Molotov cocktails and rifles would not solve their problems. I have tried to offer them my deepest compassion while maintaining my conviction that social change comes most meaningfully through nonviolent action. But they asked, and rightly so, “What about Vietnam?” They asked if our own nation wasn’t using massive doses of violence to solve its problems, to bring about the changes it wanted. Their questions hit home, and I knew that I could never again raise my voice against the violence of the oppressed in the ghettos without having first spoken clearly to the greatest purveyor of violence in the world today: my own government. For the sake of those boys, for the sake of this government, for the sake of the hundreds of thousands trembling under our violence, I cannot be silent.
For those who ask the question, “Aren’t you a civil rights leader?” and thereby mean to exclude me from the movement for peace, I have this further answer. In 1957, when a group of us formed the Southern Christian Leadership Conference, we chose as our motto: “To save the soul of America.” We were convinced that we could not limit our vision to certain rights for black people, but instead affirmed the conviction that America would never be free or saved from itself until the descendants of its slaves were loosed completely from the shackles they still wear. In a way we were agreeing with Langston Hughes, that black bard of Harlem, who had written earlier:
O, yes, I say it plain,
America never was America to me,
And yet I swear this oath—
America will be!
Now it should be incandescently clear that no one who has any concern for the integrity and life of America today can ignore the present war. If America’s soul becomes totally poisoned, part of the autopsy must read “Vietnam.” It can never be saved so long as it destroys the deepest hopes of men the world over. So it is that those of us who are yet determined that “America will be” are led down the path of protest and dissent, working for the health of our land.
As if the weight of such a commitment to the life and health of America were not enough, another burden of responsibility was placed upon me in 1954.* And I cannot forget that the Nobel Peace Prize was also a commission, a commission to work harder than I had ever worked before for the brotherhood of man. This is a calling that takes me beyond national allegiances.
مرور 7 ديدگاه برای ترجمه بخشی از سخنرانی مارتین لوتر کینگ درباره ویتنام
متن بسیار جالبی هست
تشکر از سایت خوبتون
مرسی از سایت خوبه تون من فیلم های اکسل و ورد را دانلود کردم لطفا فیلم اموزشی access هم بذارید
تاریخ امریکا رو خوب روایت میکنه. من نمیدونم امریکا به خاطر جنگهاش شد امریکا یا به خاطر این جریانهای زد جنگ؟!!
بسیار عالی ممنون
ترجمه داستان های کتاب رو میخواستم.تورخدا اگ دارین اطلاع بدین بهم.
موفق باشی
سلام ترجمه کتاب simple prose texts را از کجا میتونم تهیه کنم؟